هركسي چيزهايي ميداند، از چيزهايي آگاه است و به چيزهايي معرفت دارد. اما منظور از «دانستن»، «معرفت» و «آگاهي» دقيقاً چيست؟ زماني كه يك «باور»/«اعتقاد»، آگاهانـه و مبتني بر معرفت محسوب نميشود، چه چيزي از دست ميرود؟ آگاهي و معرفت از كجا حاصل ميشود؟ چرا منابع معرفتيِ بعضي از باورها و اعتقادات، قابل اعتماد به شمار ميآيند؟
آيا در اين مورد، واقعاً منابع قابل اعتمادي وجود دارند؟ حتي اگر آگاهيهاي معمولي و روزمره را نيز در نظر داشته باشيـم، باز با تعجب به اين نتيجه خواهيم رسيد كه حقيقتاً پاسخ اين سؤالات، روشن نيست. حداقل دو هـزار سال است كه فيـلسوفان در باب اين سؤالات فكر ميكنند و در اينكه پاسخ درست آنها چيست، با يكديگر به بحث ميپـردازند. ما در اين كتاب به مهمترين و جالب توجهترين مطالبي كه آنها در اين مورد گفتهاند، نظري خواهيم افكند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.