در این مجموعه، نویسنده ۱۳ خاطره طنز از این دوران را با شما بهاشتراک گذاشته است.
سربازی، واژهای که تمامی عناصر ذکور، در سنین ۱۸ تا ۲۴، ۲۵ سالگی و چهبسا تا سنین بالاتر، کابوسش را میبینند و از آن گریزاناند. هیچکدام از رفتگان این سفر پرمخاطره، با میل و به پای خود وارد این عرصه نمیشوند. شاید در زندگی پسرها فقط دو بار پیش بیاید که حقیقتاً با متوسلشدن بهزور میتوان آنها را به عملی مجبور کرد. یکی ورود به مدرسه در سال اول و یکی رفتن به خدمت مقدس سربازی است. راهی نیست که این بندگان خدا قبل از نایل شدن به این فریضه برای بهاصطلاح «پیچاندن» آن امتحان نکنند: گواهی ابتلا به بیماریهای لاعلاج، وظیفهی تأمین دخلوخرج خانهای که تا قبل از آن حتی یک هزارتومانی هم خرجش نکردند، کفالت، خرید خدمت و راههای دیگری که به عقل جن هم نمیرسد.
بخش اول: ارزش مدرک تحصیلی
بخش دوم: تمرین رژه
بخش سوم: اعتصاب غذا [من سردار میشم!]
بخش چهارم: تمرین ایست بازرسی
بخش پنجم: خشم شب
بخش ششم: خشم شب دوم
بخش هفتم: معجزهی امامزاده
بخش هشتم: صخره نوردی
بخش نهم: یادگاری جاویدان
بخش دهم: افسرکشون
بخش یازدهم: نماز صبح
بخش دوازدهم: تهیهی گزارش [وضعیت سرباز- گیاه]
بخش سیزدهم: ۱۳خاطرهی کوتاه
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.