بخشی از کتاب:
کابوس بیشتر ما کار است و رویای شیرینمان کار نکردن! خواب اوقات فراغت نامحدود را میبینیم. دلمان در هوای یک زندگی عاطل، راحت، تنبلانه و البته با جیب پر از پول است! دنبال یک زندگی هستیم که در آن کارمان بازی و مشغولیتمان تفریح باشد.
هدف اکثر ما از کار کردن یک چیز بیشتر نیست، رسیدن به مقامات عالی، پول نقد و اوقات فراغت بی اندازه. با این وضع میسازیم چون مجبوریم. اما اگر از ته دلمان خبر داشته باشید همهمان یواشکی آرزو میکنیم که کاش در خانوادهی جی.پل گتی ، موسس کمپانی نفتی گتی، یا بیل گیتس به دنیا آمده بودیم و حتی کاملا دل با یک بُت دیگر فرهنگ آمریکایی، ابراهام لینکن داریم که میگوید: پدرم یادم داد کار کنم، اما عاشق کار کردن نباشم.
انکار نمیکنم که هیچ وقت دوست نداشتم کار کنم. دوست داشتم کتاب بخوانم، قصه بگویم، لطیفه تعریف کنم، حرف بزنم، بخندم و خلاصه هر کاری به جز کار کردن.
فیلسوف سرشناس، یوزف پیپر گفته: پای ما در غل و زنجیر کارمان است. ترجمهاش این میشود که: ما اسیر شغلمان هستیم، کاری که میکنیم ما را تحلیل میبرد و اسیر زمان نگاه میدارد. لازم نیست حتما استاد دانشگاه یا علامهی دهر باشی تا دست کم حس کنی که حق با پیپر است.
امروز زندگیهای ما پرمشغلهتر، بهم ریختهتر و فرسایندهتر از هر زمان دیگر است. آرلی راسل هاچیلدِ جامعه شناس میگوید: کارگران امروز طوری از خواب حرف میزنند که آدم گرسنه از غذا
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.