کتاب بیانگر ماجراهای مربوط به درمانگری است که برای بهتر شدن مراجعان خود می کوشد ، با اتفاقاتی که برایش رخ می دهد ، این احساس برای به وجود می آید که نیاز به ملاقات با یک درمانگر دارد؛ او همانطور که به مداوای مراجعین خود می پردازد متوجه می شود که خود نیز با مشکلاتی شبیه به مسائل آن ها دست به گریبان است و قرار است خود به عنوان مراجع دست به دامان روان کاوی به نام وندل شود.
اثر پیش رو، آگاهی بخش و جذاب است و مطالب و رازهایی شگفت انگیز را پیرامون انسان آشکار می سازد.
بیشتر ماها وقتی سراغ درمان می آییم که احساس می کنیم گرفتار شده ایم، زندانی افکار و رفتار و ازدواج، شغل، ترس یا گذشته مان هستیم. بعضی وقت ها با روایت خودتنبیهی، خودمان را زندانی می کنیم؛ یعنی اگر دو گزینه پیش رویمان باشد و برای هر دو هم شواهدی وجود داشته باشد: «من آدمی هستم که دیگران می توانند عاشق من باشند و دوستم بدارند» و من آدمی هستم که هیچ کس نمی تواند عاشق من باشد و دوستم بدارد»، معمولا آن گزینه ای را انتخاب می کنیم که غمگینمان می کند. چرا موج رادیوی زندگی مان را روی یک موج مایوس کننده ثابت می کنیم (موج زندگی هرکس دیگه ای از من بهتره، من نمی تونم به کسی اعتماد کنم، موج هیچ کس نمی تونه کمکم کنه و موج هیچ راه حلی برای مشکلم نیست)؟ چرا موج رادیو را نچرخانیم و کانال های دیگر را گوش نکنیم؟ موج را عوض کن. میله ها را دور بزن. چه کسی غیر از خودمان جلوی ما را می گیرد؟
راهی به بیرون هست، البته به شرطی که بخواهی آن را ببینی. توی این دنیا یک کارتن راز زندگی را به من یاد داد. چشمانم را باز می کنم و لبخند می زنم. وندل هم لبخند می زند. لبخندش معنی دار است. از آن لبخندهاست که می گوید: «زیادی دلت را خوش نکن. شاید فکر کنی آپولو هوا کردی، ولی این تازه اول راهه». خودم خوب می دانم چه مشکلاتی در این راه سر راهم هست، و وندل هم می داند که من می دانم؛ چون ما هردو چیز دیگری را خوب می دانیم؛ آزادی با مسئولیت همراه است و بخشی در وجود همه ی ما هست که از مسئولیت می ترسد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.