نویسنده در این کتاب داستان تکاندهنده ای از سه روز پایانی بینایی تا پیش از نابینا شدنش را تعریف میکند.
دربارهی کتاب سه روز برای دیدن
کتاب سه روز برای دیدن داستانی عجیب از زندگی زن بزرگ، هلن کلر است. او حس بینایی و شنواییاش را از دست داد. اما هرگز تسلیم این واقعیت نشد و با قدرت در مسیر موفقیت حرکت کرد. تا جایی که نام او را به عنوان زنان الهامبخش در دنیا میشناسند. هلن کلر در کتاب روایت سه روز آخری بینایی اش را بیان کرده است. یعنی در کتاب سه روز برای دیدن از سه روز آخر زندگی او، زمانی که بینا بود و میتوانست ببیند خبردار میشویم. او در این سه روز چه کارهایی کرده است؟ چه چیزهایی را دیده و دلش میخواسته ببیند؟ چه چیزهایی بوده که موفق به دیدن آنها نشده است؟ او در این سه روز چه افکاری در سرش داشته است؟
کتاب سه روز برای دیدن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر مطالعهی کتابهای زندگینامه از افراد مشهور را دوست دارید، کتاب سه روز برای دیدن را بخوانید.
دربارهی هلن کلر
هلن کلر در 27 ژوئن 1880 در آلاباما متولد شد. او نویسنده و فعال سوسیالیست آمریکایی است. هلن در 18 ماهگی به مننژیت مبتلا میشود و بینایی و شنواییاش را از دست میدهد. در شش سالگی پدر و مادرش با مشورت گراهام بل برای او معلمی استخدام میکنند که نقش بسیار مهمی در رشد هلن کلر داشته است. خود هلن کلر معتقد است که زندگی واقعی او با ورود مربیاش سالیوان میسی به زندگیاش آغاز شده است. هلن کلر اولین فرد نابینا – ناشنوایی است که از دانشگاه فارغ التحصیل شده است. او علاوه بر کتاب زندگی من، کتابها و مقالات بسیاری دربارهی نابینایی، ناشنوایی و حقوق اجتماعی زنان نوشته و تالیف کرده است.
جملاتی از کتاب سه روز برای دیدن
تلاش میکنم همه چیز را لمس کنم و هر چیزی را طوری نزدیک نگه دارم که نگاه برای مدتی روی آن بماند. بعضی چیزها، دیدنی و خوشایند هستند و قلب و ذهن را از شادی و خوشحالی لبریز میکنند، اما برخی بهطور ناخوشایندی، رقتبارند. برای دیدنیهای ناراحتکننده چشمهایم را نمیبندم، چون آنها نیز بخشی از زندگی هستند. بستن چشم به روی آنها، بستن قلب و ذهن است.
روز سوم بیناییام، به انتها نزدیک میشود. شاید مشغولیتهای بسیار جدی وجود داشته و من باید چند ساعت باقی مانده را به آنها اختصاص دهم، اما میترسم در عصر آن روز آخر دوباره به تئاتر پناه ببرم، به یک نمایش خندهدار و سرگرمکننده، بهطوریکه متوجه رگههای شوخی و طنز در روح انسان شوم.
نیمهشب، مهلت موقتی من برای دیدن خاتمه خواهد یافت و شب ابدی دوباره به من نزدیک خواهد شد. طبیعتاً در آن سه روز کوتاه، همه چیزهایی را که میخواستم ببینم، ندیدهام. تنها مادامیکه تاریکی دوباره به سمت من هجوم میآورد، متوجه میشوم چه چیزهایی را ندیدم.
اما ذهنم آنقدر با خاطرات باشکوه پر خواهد بود که زمان کمی برای تأسف و پشیمانی دارم.
از آن به بعد لمس هر شیئی خاطره پرشوری را بهیادم خواهد آورد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.