معرفی رمان شبی که برف می بارید
داستان زمانی شروع میشود که البرز مجبور است برای فروش زمینی مانده از پدر تازه فوت شده اش، با تنها وارث شریک او،ارمغان همراه شود. سال ها قبل این 2 شریک مشغول ساخت آپارتمان بودند که با کشف جسد امیر،پدر ارمغان همه چیز به هم میریزد و زمینهمانطور رها میشود، حالا بعد از گذشت 15 سال از آن ماجرا،ارمغان تلاش میکند حقیقت مرگ پدرش را بفهمد و البرز هم که خاطرات کمرنگی از آن شب در ذهن دارد همراهش میشود و …
باهم بخوانیم قسمتی از رمان شبی که برف می بارید
تو خودت را به من ثابت کردی وگرنه هرگز مسیر صحبتهامون به جایی که الان هست نمیرسید ولی باید منو درک کنی البرز تو شاید چندتا داستان عاشقانه رو زندگی کرده باشی و تجربه ات خیلی بیشتر از من باشه …
ولی من برای اولین بار فصل اولم تازه با هزارتا تردید و سوال و شک ! البرز مصمم گفت : میدونم , درک میکنم ولی بازم باید اجازه بدی که داستان از یه جایی شروع بشه. حتما خودت خوب میدونی برای ساختن یک داستان عاشقانه دوتا کاراکتر لازمه …
ارمغان آه کشید : اصلا این داستان سرانجامی داره که شروع بشه ؟ این بزرگترین ترس و واهمه منه البرز!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.