کتاب حاضر دربارۀ دختر جوان و برده ای به نام کورا است که جایزه های متعددی از جمله جایزۀ پولیتزر سال 2017 و جایزۀ کتاب ملی سال 2016 آمریکا را به خود اختصاص داده است. کورا در یک مزرعۀ پنبه در ایالت جورجیا زندگی می کند و با برده جدیدی به نام سزار تصمیم می گیرند که از طریق راه آهن زیرزمینی فرار کنند؛ راه آهنی که با سفر در آن می توان چهرۀ واقعی آمریکا را در آن دوران دید!
کورا به کلیسای سیاه پوست های شهر نرفته بود. راندال آیین مذهبی را در مزرعه اش قدغن کرده بود تا حواس کسی به نجات یافتن و فرار پرت نشود و از وقتی هم که به کارولینای جنوبی آمده بود، هیچ وقت کلیسا او را به خود جذب نکرده بود. این باعث شده بود که به نظر دیگر ساکنین عجیب بیاید، خودش می دانست، اما اینکه به نظر دیگران عجیب بیاید سال ها با او بود و او از این مسئله اصلا اذیت نمی شد. یعنی الان باید دعا می کرد؟ زیر نور کم فانوس روی نیمکت نشست. سکو آن قدر تاریک بود که نمی شد تشخیص داد تونل از کجا شروع می شود. چقدر باید با سزار می رفتند تا از اینجا دور شوند؟ آیا سرعتش خوب بود؟ او از دعاهایی که افراد در شرایط ناامیدی می کردند، خبر داشت؛ برای پایین آوردن تب کودک، برای متوقف کردن وحشیگری های یک ناظر، برای رهایی افراد از چنگ میزبان جهنم برده ها. آنچه او دیده بود این بود که دعاها هرگز نتیجه ای نداده بود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.