زن را در اعماق صداي مرد دفن کردند، هيچ‌کس نيامده بود. تنها مردي گنگ و غريب، روي مزار زن نشسته بود و بي‌صدا مي‌گريست و مردم شهر نمي‌دانستند که چرا آن شب در خواب‌هاي‌شان، مردي تا سحر، دوستت دارم مي‌گويد.

دنياي پيرامونم از زندگي تهي مي‌نمود. زمين وسيع و گسترده‌ي گل‌آلود و تپه‌ها و پشته‌هاي شهر که از خرابي خانه‌ها به‌وجود آمده بود و آن‌قدر دور از دسترس مي‌نمود، حالا با سرعت تصورناپذيري نزديک مي‌شود. پشت سرم شب فرا مي‌رسيد. همه‌جا سياهي شب در پي من بود. گويي هرجا قدم مي‌گذاشتم ظلمت و تباهي هم فرود مي‌آمد، اين را با چشم نمي‌ديدم اما با تمام وجودم احساس مي‌کردم.

داريوش مهرجويي، نويسنده و هم‌نويس فيلم‌نامه‌هاي متعددي است، از قبيل گاو، پستچي، دايره‌ي مينا و اجاره‌نشين‌ها، هامون، درخت گلابي و... «به‌خاطر يک فيلم بلند لعنتي» اولين رمان اوست.

کتاب صید قزل آلا در آمریکا اثر ریچارد براتیگان مترجم هوشیاری انصاری فرد منتشر شده است 

کتاب پروانه و یوغ بازخوانی نامه های ونسان ونگوگ 28 اثر محمد چرم شیر منتشر شده است 

کتاب ادام بید قصه باشکوه همدلی ها اثر جورج الوبت مترجم رضا رضایی منتشر شده است