عمومی
کتاب گفتارهایی در باب میم
اين کتاب سخنان مردي را بازگو ميکند که او را پدر ميمِ بدني ميدانند. دوکرو، در اين کتاب، ثروت و خوشبختي را به بازيگر ميم نويد نميدهد. او از دل ميگويد و عشق به کار؛ حتي وقتي اجر زحماتش را نميدهند و حقش را پايمال ميکنند، بازيگر همچنان پايدار و استوار ادامه ميدهد، زيرا ميم با جان وي عجين شده است و بايد همهي سختيها را به جان بخرد و بردبار باشد، چون هنرش را عاشقانه دوست دارد...
کتاب تراژدی یونان
کتاب دراماتورژی تئاتر و نمایش رادیویی
کتاب بازیگری جلد 2 تخیل خلاق بازیگر
کتاب کتابشناسی تئاتر
کتاب درام درمانی
کتاب آموزش پانتومیم
پانتوميم «تئاتر خاموش» يا «هنر گفتوگوي بدون کلام» است. تأکيد پانتوميم بر طرح احساسات و مفاهيمي است که هرگز با کلام به بيان درنميآيد. مضامين مورد استفاده در پانتوميم از کمدي تا تراژدي تنوع دارد و تنها با تجسم در بدن بازيگر است که به بيان درميآيد. از اين رو نابترين و اصيلترين شکل تئاتري محسوب ميشود.
کتاب تکنیک برشت
کتاب نوای اسرارآمیز
کتاب لبخند باشکوه آقای گیل
من یه گیلم. من غرور خودمو به این مفتی مُچاله نمیکنم... یه بار غرور من شکست. میدونی کِی؟ نبودی! روزی که فرشها رو لوله کرده بودن و مجسمهها رو میآوردن پایین. وقتی سمسار اومد و با چند تا عمله میخواست کاشیها و مرمرهای بیرونی عمارتِ منو بکَنه، قوهای استخر اومده بودن زیر درخت شاهبلوط. و غریبانه من توی مه نگاه میکردم و دلم از حال رفت و نشستم.
کتاب از پشت شیشه ها
دلم میخواست یه تیکه زمین داشتیم پونصد متر. یهجای با صفایی که آدم واقعاً طبیعتو اونجا حس کنه. بعدش... دویست مترشو با سلیقة خودمون ساختمون میکردیم؛ یه ساختمونی که پر از پنجره باشه. با شیشههای رنگی که بوی درخت بده، بوی آفتاب بده. بعد بقیة زمینمونم گلکاری میکردیم، گلای مریم و اطلسی. یه جوی آبم از میون گلا رد میشد. خیلی خوبه، نه؟
کتاب تئاتر و اضطراب بشر
پيرامه توشار، با تکيهي مدام بر مفاهيم بنيادي: پيکار، اضطراب و تزکيهي نفس، همهي انواع آثار دراماتيک را محک ميزند و تئاتر را يکي از ابزارهاي تجزيه و تحليل روح بشر به شمار ميآورد. به نظر وي به خصوص مسئلهي تزکيهي نفس در اين هنر والا که مقدمهي رهايي از اضطراب روح است در کهنترين اشعار دراماتيک نيز مشاهده ميشود. تئاتر، چيزي نيست جز راندن شياطين و آزاد کردن انسان.
کتاب آهنگ های شکلاتی
دمدمههای غروب بود و ما حرفهای قشنگی زده بودیم. بعد سکوت مطبوعی بین ما افتاد و من بلند شدم، سازدهنیمو درآوردم و گفتم: میخوای برات یه دهن ساز بزنم؟ گفت: آره، بزن، یه آهنگ شکلاتی بزن! و من آهسته، عاشقانه، شورانگیز... زدم. اون به طرز باشکوهی نشسته بود اینجا و سرشو انداخته بود پایین. نجیب، ملایم، آبی، عین مجسمة یه قِدّیس...