جاناتان سَفران فوئر 21 فوریه 1977 در واشنگتن دیسی امریکا به دنیا آمد، اولین رمانش تحت عنوان «همهچیز می درخشد» سال 2002 به چاپ رسید که موفقیتهای زیادی برای او به ارمغان آورد. فوئر، سه سال بعد، دومین رمان خود «بسیار بلند و فوقالعاده نزدیک» را منتشر کرد که کتاب بسیار موفقی بود و توانست نظر منتقدین و رضایت مخاطبان را به خود جلب کند.
————————————————————————————————
سفران فوئر در این کتاب، بخشی از تبعات جنگی را نشان میدهد که این بار به خانهی او کشیده شده، اما داستانی که تعریف میکند فقط داستان نیویورک و یازده سپتامبر نیست. گویی برای او فرقی نمیکند که جنگ کجا رخ داده باشد، جنگ جنگ است؛ خواه در درسدن آلمان، خواه در ناکازاکی ژاپن یا هر جای دیگری.
در این کتاب، «اسکار شل» پسربچهی نه ساله و باهوشی است که بیشتر از هر چیز در دنیا عاشق پدرش بوده و وقتی پدرش را در حملات یازده سپتامبر از دست میدهد، زندگیاش دستخوش تغییراتی میشود. او مدتی پس از مرگ پدرش بهطور کاملاً اتفاقی کلید مرموزی را در کمد پدرش و توی یک گلدان پیدا میکند و همین مسئله باعث میشود که او تصمیم بگیرد که تمام پنج منطقهی نیویورک را جستوجو کند تا بفهمد کلید پدرش قرار بوده چه قفلی را باز کند. جاناتان سفران فوئر در این سفر اکتشافی، با ظرافتی شگرف و پراحساس، ما را با این کودک همراه میکند تا دنیا را از دریچهی چشم او ببینیم.
دستش را روی سرم گذاشتم و سرم را به نشانه ی بله پایین آوردم. او خندید. خنده اش را دوست دارم حتی با این که عاشقش نیستم. گفت: «دوستت دارم.» من هم به او احساسم را این گونه گفتم: دستانش را در دو طرف بدنش باز کردم و انگشت های اشاره اش را به آهستگی به طرف هم حرکت دادم، خیلی آهسته. هرچه انگشتانش به هم نزدیک می شد حرکت من هم آهسته تر می شد. انگشتان اشاره اش تا جایی به هم نزدیک شدند که فقط یک کلمه ی عشق بین آن ها فاصله بود و بعد آن ها را دیگر حرکت ندادم و همان جا متوقف شان کردم. نمی دانم چه برداشتی کرد، آیا منظورم را فهمید یا نمی خواست بفهمد. چرخیدم و از او دور شدم. برنگشتم که پشت سرم را نگاه کنم و هرگز برنخواهم گشت.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.