کتاب «از دولت عشق» از جمله کتابهایی است که خواندن آن را به همه توصیه میکنم. البته، اول به افرادی که در جستجوی حقایق معنوی هستند. دوم؛ به افرادی که در روابط انسانی مشکلاتی دارند. بسیاری از افراد در فرآیند رشد و درک بیشتر چنین مشکلاتی را تجربه میکنند. و سوم؛ به کسانی که در جستجوی کتابی با رویکرد ساده و الهامبخش هستند که بتوانند آن را به عنوان کمک با دیگران به اشتراک بگذارند. بازخوردهایی که طی سالیان مختلف از خوانندگان کتاب «از دولت عشق» دریافت شده است ابعاد مختلفی داشتهاند: – در آلاباما؛ دریافت بدهیهایی که موعد مقرر آنها گذشته بود من با الهام گرفتن از راهکارهای کتاب «از دولت عشق»، روی بدهیهایی که موعد آنها گذشته کار میکنم.
اولین نتیجه شب گذشته به دست آمد و مرد جوانی 5 اسکناس 100 دلاری برایم آورد. – از نیویورک؛ از بیمارستان روانی تا شروع یک زندگی جدید در بیمارستان روانی بودم که مادرم کتاب «از دولت عشق» را برای من آورد. من اتفاقات زیادی را پشت سر گذاشته ام . طلاق گرفتم، فرزندم از من دور شد و فلج شدم… کشیشی به من گفت که در سی سال زندگیام به اندازه نود سال سختی کشیدهام. حالا از بیمارستان بیرون آمدهام و شغل جدیدی پیدا کرده ام. کودکم با من زندگی میکند و باز هم میتوانم راه بروم. زندگی خوبی داریم و میخواهیم خانه بخریم. دکترها به من میگویند یکی از قویترین آدمهایی هستم که دیدهاند. من به آینده خوشبینم و همچنان کتاب «از دولت عشق» خود را که حالا کاملاً کهنه و فرسوده شده و روی آن پر از لکههای قهوه هست را میخوانم. ما راه درازی را با هم طی کردهایم. – بعد از افسردگی و رنج بسیار من کتاب «از دولت عشق» را به مستاجری که اجارهاش عقب افتاده بود هدیه دادم. چون وضعیت مالیاش خیلی خراب بود به امید پیدا کردن راه حلی از این کتاب، خیلی استقبال کرد. او از اینکه دیگران نگران شرایط او بودند واقعاً سپاسگزار بود. پس، شروع کرد به تکرار این عبارت که «عشق الهی در سراسر زندگیام جریان دارد.» او دچار درد زیاد و خونریزی بود و تنها راه درمانش جراحی بود. از زمانی که به «عشق الهی» متوسل شد، درد و خونریزیاش متوقف شد. افسردگیاش از بین رفت و تصمیمهای شغلی تازهای گرفت. او حتی توانست برای کاهش وزن رژیم بگیرد. به لطف عشق الهی، او دیگرخود را قربانی شرایط نمیداند و مسئولیت زندگیاش را به عهده گرفته است. من خوشحالم که معجزه عشق در جریان است و از تماشای همه تغییراتی که در زندگی این زن رخ میدهد لذت میبرم. – عشقی که به سراغ یک شهروند مسن انگلیسی آمد من در حال خواندن کتاب «از دولت عشق» بودم، و ناگهان عشق به شکل مردی به سن و سال خودم (72 ساله)، به سراغم آمد. او همسرش را از دست داده بود و زندگی مرفهی داشت. همراهی و مصاحبت با او برایم بسیار دلنشین است. من همیشه برای این کتاب به خاطر خوشبختی که برایم به ارمغان آورد، برکت آرزو میکنم. ایدههای این چنینی چطور توانستند به نویسنده کتاب کمک کنند: من، ازدولت عشق، برای درک و فهمی که به من و زندگیام داد، سپاسگزارم. بخش عمدهی مطالب این کتاب در اوایل دهه 1960 نوشته شد. آن زمان من در آپارتمانی مشرف به دانشگاه تگزاس درشهر آستین زندگی میکردم وهمسرم در آن دانشگاه تدریس میکرد. ما تازه ازدواج کرده بودیم و خوشبخت بودیم، اما قبل از اینکه این مقالات من به صورت کتاب منتشر شود، همسرم به صورت ناگهانی و غیرمنتظره درگذشت. دیگر عشق برایم چیز باشکوهی نبود و در نظرم متلاشی شده بود. عارفان بر این باورند که «آگاهی درونی منجر به تحصیل معرفت می شود که نتیجه این فرایند، تکامل خواهد بود.» من پیش از آن با قدرت عشق الهی آشنا بودم و دربارهی آن مطالبی نوشته بودم. این بخشی از آگاهی درونیام محسوب میشد. شاید آن اتفاق باعث شد که به شناخت عمیقتری از عشق در زندگیام دست پیدا کنم. چند سال پس از آن من این فرصت را داشتم که با ایدههایی که در نوشتن این کتاب با آنها آشنا شده بودم، زندگی کنم. این عقاید همگی همراه من و موجب تسلای خاطرم بودند. در آن دوران من دربارهی “عشق الهی” مطالب زیادی در کتابهای مختلف نوشتم. در همین دهه، سخنرانیهای گستردهای را در سراسر ایالت متحده برگزار کردم. درسفرهایم به شهرهای مختلف، درسرما و گرما، در پروازهای طولانی، در شهرهای دورافتاده و زمانی که با گروهی جدید در محیطی نا آشنا کار میکردم، همیشه یک نسخه از، «از دولت عشق» همراه من بود. اما کار درونی همیشه با نتایج بیرونی همراه است. در سال 1970، اتفاقهای شیرینی در زندگیام رخ داد که باعث شد برای زندگی به شهر سانآنتونیو در ایالت تگزاس نقل مکان کنم. دوران به یادماندنی در زندگیام آغاز شد، دوباره ازدواج کردم و برای اولین بار در زندگی شوهرم مرا صاحب خانه کرد. چند سال بعد کاری را که همیشه به آن فکر میکردم عملی کردیم، به شهر پالم دزرت در کالیفرنیا نقل مکان کردیم. آنجا در محلهای شبیه به مستعمرههای قدیمی که پر از زیباییهای مناطق گرمسیری بود، ساکن شدیم. آنجا بود که شروع به نوشتن کتابهای جدید کردم و با کمک همسرم زندگی عادی و متعادلتر از آنچه قبلاً داشتم را سپری کردم. بعد از آن همیشه شاهد پیشرفت و گسترش کار و زندگیام بودم و اطمینان دارم که در آینده موفقیتهای بیشتری هم پیش رو خواهم داشت. با وجود همه اینها، من فهمیدم صرف نظر از شرایط زندگی ام، چه تلخ و چه شیرین، چه آرام و چه ناآرام، عشق الهی همچنان در زندگی جریان دارد. درطول این سالها، هر زمان که مردم مشکلات زندگی خود را با من در میان گذاشتند، من به آنها خواندن این کتاب را توصیه کردم. می پرسید چرا؟ چون همانطور که گاندی میگوید: «همواره در طول تاریخ راه عشق و حقیقت پیروز بوده است.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.