این کتاب هدفی جز این اندیشه که مجموعهای از اطلاعات علمی را که در این عصر درباره انسان بهدست است، در دسترس همه بگذارد. ما کمکم به ضعف تمدن خود پی میبریم. بسیارند کسانی که امروز رهایی از قید بندگی اصول اجتماع امروزی را آرزو میکنند. این کتاب بهخاطر آنان نگاشته شده است همچنین بهخاطر متفکرین تندروی که نه تنها به لزوم تغییراتی در شئون سیاسی و اقتصادی، بلکه به واژگونی اصول تمدن صنعتی معتقدند و راه دیگری برای پیشرفت انسانیت آرزو میکنند.
فصل اول
لازم است که خود را بشناسیم
1_ پیشرفت علومی که از موجودات زنده گفتوگو میکنند کندتر از علوم مادی است _ جهل ما نسبت به خود
بین علومی که از موجودات زنده و علومی که از مواد بیجان گفتوگو میکنند اختلاف فاحشی موجود است. فیزیک و هیئت و مکانیک بر مبانی دقیق و روشنی استوار گشتهاند که بیان آنها به زبان ریاضی بهسهولت ممکن است. این علوم به جهان ما جلوه موزونی که در آثار یونان قدیم منعکس است بخشیده و آن را با شبکهای از محاسبات و فرضیههای خود در بر گرفته و در جستوجوی حقیقت توانستهاند از حدود عادی فکر گذشته و در غایت خود به آن معانی که منحصراً به زبان عدد و بهصورت علایم و نشانهها بیان میشوند برسند، درحالیکه علوم زیستی چنین نیستند و کسانی که کیفیات حیات را مطالعه میکنند گویی در میان جنگل سحرانگیزی که درختان بیشمارۀ آن دائماً تغییر شکل و جا میدهند سرگردانند و در برابر انبوه مطالبی که تفسیر آنان ممکن است ولی تعمیم فرمولهای ریاضی درباره آنها میسر نیست خود را خسته و عاجز میبینند. از اشیای دنیای مادی هرچه باشند، ستاره یا اتم، فولاد یا آب، کوه یا ابر، میتوان بعضی خصایص مانند وزن و ابعاد فضایی را انتزاع کرد. این مفاهیم انتزاعی است که عوامل بحث علمی را میسازد نه کیفیات محسوس مشاهده اشیاء، چیزی جز مرحله مقدماتی علم یعنی شکل توصیفی آن نیست. و تنها طبقهبندی کیفیات یا (فنومنها) را در بر میگیرد ولی قوانین طبیعی یعنی نسبتهای ثابت بین کمیتهای متغیر، وقتی که علم انتزاعیتر شد نمودار میشود. از آنجا که علوم فیزیک و شیمی انتزاعی و کمی هستند اینقدر زود و زیاد پیشرفت کردهاند و با آنکه هنوز نمیتوان گفت که ساختمان و ماهیت حقیقی اجسام را به ما شناساندهاند معذلک با کمک آنها میتوان چگونگی کیفیات را پیشگویی و پیشبینی کرد و یا آنها را به میل خود ایجاد نمود، و ما توانستهایم با روشن ساختن راز ساختمان و خواص ماده تسلط خود را بر هر آنچه در سطح زمین است جز «آدمی» محرز سازیم.
علومی که از موجودات زنده بهطور عموم و از فرد آدمی بهخصوص بحث میکنند اینقدر پیشرفت نکرده و هنوز در مرحله توصیفی باقی ماندهاند. حقیقت اینکه «انسان» یک مجموعه پیچیده و مبهم و غیر قابل تفکیکی است که نمیتوان او را به آسانی شناخت و هنوز روشهایی که بتوان او را در «اجزاء» و در «مجموعه» و در عین روابطش با محیط خارج بشناسد در دست نیست، چه برای چنین مطالعهای دخالت تکنیکهای فراوان و علوم مشخصی ضروری است و هر یک از این علوم نیز که یک جنبه و یک جزء از این مجموعه پیچیده را مطالعه میکند نتیجهای خاص بهدست میآورد و تا آنجا که تکامل تکنیکش اجازه میدهد، در این راه به جلو میرود ولی مجموعۀ این مفاهیم انتزاعی از درک واقعیت در مورد آدمی ناتوانست زیرا هنوز نکات پر ارزش و مهمی در تاریکی باقی میماند و کالبدشناسی و شیمی و فیزیولوژی و روانشناسی و علم تربیت و تاریخ و علمالاجتماع و اقتصاد و رشتههای آنان به کنه وجود آدمی نمیرسند. بنابراین انسانی که متخصصین هر رشته از این علوم میشناسند نیز واقعی نیست و بلکه شبحی ساخته و پرداخته تکنیکهای همان علم است.
از دریچه چشم علوم مختلف، انسان در عین حال بدنی است که کالبدشناسان آن را میشکافند؛ نفسی است که روانشناسان و روحانیون آن را توصیف میکنند و شخصیتی است که هر یک از ما با درونبینی به آن برمیخوریم. ذخیره سرشاری از مواد شیمیایی گوناگون است که بافتها و مایعات بدن را میسازد. اجتماع شگفتانگیز سلولها و مایعات تغذیه است که قوانین همبستگی آنها را فیزیولوژیستها مطالعه میکنند. او ترکیبی از اعضا و نفس عاقله است که در بستر زمان کشانده میشود و متخصصین بهداشت و تعلیم و تربیت میکوشند که آن را در این سیر بهسوی تکامل غاییاش رهبری کنند. انسان، ماشینی است که باید دائماً مصرف کند تا ماشینهایی که خود برده آنها گشته بهکار خود ادامه دهند. او شاعر و قهرمان و مقدس است و بالاخره نه تنها وجود بسیار پیچیدهایست که دانشمندان آن را با تکنیکهای خاصی تجزیه میکنند بلکه در عین حال مجموعهای از آرزوها و تصورات و امیال انسانیت نیز هست. اطلاعاتی که از او داریم آمیخته با عوامل ماوراء طبیعی نیز هستند و در این باره ابهام بهحدی است که ما نه تنها به انتخاب آنچه خوشآیند ماست تمایل نشان میدهیم بلکه در ایدهای که نسبت به انسان داریم معتقدات و احساسات ما نیز بیاثر نیست. یک عالم مادی و یک دانشمند روحانی هر دو یک تعریف را درباره کریستالهای نمک طعام میپذیرند ولی در مورد وجود آدمی همعقیده نمیشوند. حتی یک فیزیولوژیست مکانیسیست و یک فیزیولوژیست ویتالیست هر کدام موجود را به نظری دیگر مینگرند. موجود زنده از دریچۀ چشم ژاک لوب و هانس دریش متفاوت است.
محققاً بشریت تلاش زیادی برای شناسایی خود کرده است ولی با آنکه ما امروز وارث گنجینههایی از مطالعات دانشمندان و فلاسفه و عرفا و شعرا هستیم هنوز جز به اطلاعات ناقص در مورد انسان دسترسی نداریم که آنها نیز زاییده روشهای تحقیقی ماست و حقیقت وجود ما در میان جمع اشباحی که از خود ساختهایم مجهول مانده است.
در واقع جهل ما از خود زیاد و نواحی وسیعی از دنیای درونی ما هنوز ناشناخته مانده است و بیشتر پرسشهایی که مطالعهکنندگان زندگی انسان طرح میکنند بدون پاسخ میماند: چگونه مولکولهای اجسام شیمیایی در ساختمان پیچیده و موقتی سلولها سهم میگیرند و زندگی را در خود نگه میدارند؟ چگونه ژنهای موجود در هسته سلولهای جنسی خصایص ارثی را مشخص و نمودار میکنند؟ سلولها با اجتماعات خود چگونه اشکال بافتی و اندامی را بهوجود میآورند؟ گویی اینها نیز مانند زنبور عسل و مورچه وظیفهای را که در اجتماع بهعهده دارند از پیش میدانند ولی طرقی را که آنها برای ایجاد یک بدن پیچیده و در عین حال ساده بهکار میبرند، نمیشناسیم.
ماهیت حقیقی عمر انسانی یعنی زمان روانی و زمان فیزیولوژیکی چیست؟ اگرچه میدانیم که ترکیبی از بافتها و اندامها و هومورها و نفس عاقله هستیم ولی چگونگی روابط اعمال روانی با سلولهای مغزی بر ما پوشیده است و ما حتی به فیزیولوژی سلولهای مغزی آشنایی نداریم!
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.