Choke
درباره کتاب خفگی
چیزی که اینجا مطالعه میکنید، داستانی احمقانه درباره پسر بچه ای گیچ میباشد. یک داستان مسخره واقعی دربارهی کسی که اصللا دلتان نمیخواهد ببینیدش. پسرک خلوچلی را تصور کنید که قدش تا کمرتان میرسد و یک مشت موی بلوند روی سرش دارد که یکوری شانه شده. این تولهی کوچولوی نچسب را با دندانهای شیری یکیدرمیان و یک دندان بلوغ کجومعوج در نظر بگیرید که دارد توی عکسهای قدیمی لبخند میزند. او را با آن ژاکت مسخرهی راهراه آبی و زرد تصور کنید؛ همان هدیهی تولدش که اتفاقا سوگلی لباسهایش هم هست. در سن و سالی تصورش کنید که ناخنها و سرانگشتهای صاحبمردهاش را میجود. کفشهای مورد علاقهاش مارک کدْز و غذای محبوبش کورنداگ زهرماری. یکی از آن عقبافتادهها را تجسم کنید که بعد از شام، مادرش او را سوار یک اتوبوس مدرسهی دزدی کرده و بدون اینکه کمربند ایمنیاش را ببندد، میگازد. یک ماشین پلیس جلوی مُتل محل اقامتشان پارک کرده و برای همین هم مادر با سرعت ۱۱۰کیلومتر بر ساعت ویژ از کنارش میگذرد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.