روابط بینالملل همواره شاهد فرایندهای متضاد و متعارض بوده است. از یک سو، منازعات و مناقشات بینکشوری جنگ و ستیزش در سطح بینالمللی را در پی داشته است؛ تعارضات و اختلافات درونکشوری نیز جنگهای داخلی و واگرایی ملی را برانگیخته است. از سوی دیگر، اشتراکات و انتظارات مشترک بین ملتها و کشورها همکاری بینالمللی و همگرایی منطقهای را به بار آورده است. این دو فرایند و پدیدة متضاد باعث پردازش نظریههای متعارض در روابط بینالملل و مطالعات منطقهای شده است. بعضی از نظریهها منازعه و جنگ را در کانون تحلیل خود قرار دادهاند؛ برخی دیگر از نظریهها بر همکاری و همگرایی تأکید و تمرکز کردهاند. از این رو، دو دسته از نظریههای جنگمحور و صلحمحور ساخته و پرداخته شدهاند.
غلبه و سلطة نظریههای منازعهمحور بر روابط بینالملل موجب به حاشیه رفتن یا غفلت از نظریههای همکاریمحور شده است، در حالی که این دسته از نظریهها بخش زیادی از ادبیات نظری در روابط بینالملل را به خود اختصاص دادهاند. دو نمونه از نظریههای همکاریمحور و صلحمحور نظریههای همگرایی منطقهای و رژیمهای بینالمللی هستند. این نظریهها حاصل تلاش نظری و کنش معرفتی برای تبیین/تفسیر فرایند همگرایی و همکاری در سطوح منطقهای و بینالمللی هستند. اگرچه سطح، گستره و غایت این دو دسته از نظریه تفاوت دارد ولی هدف هر دوی آنها درک، فهم و شناخت علل و انگیزههای همگرایی و همکاری بین جوامع مختلف انسانی و کنشگران بینالمللی است.
در منابع فارسی موجود که به تقریر و تبیین نظریههای مختلف روابط بینالملل میپردازند نظریههای همگرایی منطقهای نیز توضیح داده شدهاند. اما، نظریههای همگرایی منطقهای صرفاً به نظریههای کلاسیک آن منحصر شده است؛ در حالی که امروزه، نظریههای همگرایی تنها به انواع کلاسیک آنها محدود نمیشوند. چون، بسیاری از نظریههای عام روابط بینالملل نیز در صدد تبیین این پدیدة بینالمللی رایج و شایع در سطح منطقهای برآمدهاند؛ بهگونهای که حتی نظریههای منازعهمحوری مانند نوواقعگرایی نیز مجبور بودهاند موضع خود در قبال این واقعیت بینالمللی انکارناپذیر را روشن کنند.
آثار نظری فارسی در مورد رژیمهای بینالمللی نیز اندک و انگشتشمارند. و در این آثار نیز نظریة رژیمهای بینالمللی یا در ذیل نظریة نهادگرایی نولیبرال توضیح داده شده است؛ یا برخی از رهیافتهای نظریة رژیمها برجسته و بررسی شدهاند. از این رو، همة رویکردهای نظریة رژیمها به صورت مستقل و مستوفی تقریر و تبیین نشدهاند. این در حالی است که طیف گستردهای از رهیافتهای نظری در ذیل نظریة رژیمها قرار دارند که شایستة تقریر و تبیین هستند.
هدف این کتاب پُر کردن این خلأ نظری است، بهگونهای که تلاش میشود تا انواع مختلف نظریههای همگرایی منطقهای و رژیمهای بینالمللی توضیح داده شود. بدین منظور، ده نظریة معطوف به همگرایی منطقهای شامل چهار نظریة کلاسیک فدرالیسم، کارکردگرایی، نوکارکردگرایی، و نظریة ارتباطات و شش رهیافت نظری نوواقعگرایی، نولیبرالیسم، بینحکومتگرایی لیبرال، انتقادی، سازهانگاری، و نظام جهانی تلخیص و تبیین میشوند. سپس رویکردهای نظری ساختاری، کارکردی، بازیها، شناختی، و سازهانگاری به رژیمهای بینالمللی در قالب نظریة رژیمها نیز توضیح داده میشوند. تبیین این نظریهها خود مستلزم تمهیدات نظری دیگری است. این مقدمات نظری با بحث و بررسی نظریه و نظریهپردازی در روابط بینالملل و تحول نظریههای منطقهگرایی و همگرایی منطقهای فراهم میگردد.
تبیین نظریههای همگرایی منطقهای و رژیمهای بینالمللی، افزون بر اهمیت و ارزش نظری، از چند جهت آموزشی و عملی دیگر نیز ضرورت و مناسبت دارد. یکی از ارزشهای آموزشی توضیح نظریههای همگرایی همانا تولید ادبیات نظری لازم برای دانشجویان گرایشهای مختلف مطالعات منطقهای است؛ رشتهای که در سالهای اخیر گسترش کمی یافته و در انتظار توسعة کیفی است. تعمیق و توسعة منطقهگرایی نوین و اهمیت یافتن مناطق در نظام بینالملل نیز تبیین نظریههای همگرایی منطقهای را ضروری میسازد. قرار داشتن ایران در مناطق متداخل و متفاوت راهبردی شناخت منطقهگرایی و چگونگی همگرایی منطقهای را برای دانشجوی ایرانی مطالعات منطقهای لازم و پراهمیت میکند.
شناخت نظریة رژیمهای بینالمللی نیز واجد ارزش و اهمیت است. نخست، نقش، کارکرد، و فراگیر شدن رژیمهای بینالمللی در نظام بینالملل موجود حاکی از آن است که بدون شناخت کافی از آنها نمیتوان درک و فهم درستی از روابط بینالملل داشت. دوم، یکی از مهمترین موضوعات سیاست خارجی ایران یعنی پروندة هستهای ارتباط مستقیمی با رژیمهای بینالمللی دارد. زیرا، این پرونده در قالب یکی از رژیمهای بینالمللی تعریف و تعقیب میشود. سوم، رژیمهای بینالمللی فرصتها و چالشهای بسیاری را برای کشورهای عضو و غیرعضو ایجاد میکنند که استفادة بهینه از آنها شناخت عمیق و دقیق آنها را ضروری میسازد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.