Never lie, 2022
درباره کتاب هیچ وقت دروغ نگو
همه دروغ میگویند.
سالها پیش , آزمایشی روان شناختی برای ارزیابی میزان همه گیری رفتار ناصادقانه به کار گرفته شد. این آزمایش با یک دستگاه فروش کالای خودکار خراب انجام شد. به شرکت کننده های آزمایش اطلاع داده شده بود که دستگاه درست کار نمیکند. اگر یک دلار توی دستگاه قرار میدادند , دستگاه معیوب به آنها آب نبات میداد , ولی بعد پولشان را هم پس میداد. شرکت کننده هایی که از این دستگاه استفاده کرده بودند از این مسئله خبر داشتند. یک , دو , سه یا حتی چهار آب نبات رایگان میگرفتند و بعد پولشان را هم از دستگاه پس میگرفتند. روی دستگاه یک تابلو نصب شده بود که رویش نوشته شده بود : برای گزارش هر گونه خرابی دستگاه لطفا با این شماره تماس بگیرید. ولی هیچ کدام از شرکت کننده ها خبر نداشت که این شماره متعلق به یکی از پژوهشگران این آزمایش است. حدس بزنید تعداد شرکت کننده هایی که با این شماره تماس گرفتند تا خرابی دستگاه را اطلاع دهند چند نفر بودند؟ صفر! بله حتی یک نفر از این چند نفر هم آن قدر صادق نبود تا با شماره تماس بگیرد و خرابی دستگاه را اطلاع دهد. تک تکشان آن نبات رایگان خود را گرفتند و به راهشان ادامه دادند. همانطور که گفتم , همه دروغ میگویند. نشانه های ساده بسیاری برای شناسایی افرادی که دروغ میگویند وجود دارد , به خصوص اگر دروغ گوی ماهری نباشند. دروغ گوها بی قرارند. لحن صدا یا نحوه صحبت کردنشان تغییر میکند. دروغ گوها بیش از حد اطلاعات میدهند و جزئیات زیادی را میگویند تا خودشان یا دیگران را در مورد حرفی که میزنند متقاعد کنند….
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
تریشیا و ایتن , زوج تازه ازدواج کرده دنبال خانه رویاهایشان میگردند. ولی وقتی به عمارتی متروکه میرسند که زمانی متعلق به دکتر ادرین هیل بود , روان پزشک مشهوری که چهار سال پیش بدون هیچ ردی ناپدید شده بود , طوفانی شدید آنها را در خانه گیر می اندازد. تریشیا در جستجوی کتابی که تا پایان بارش برف سرگرمش کند ,اتاق مخفی را پیدا میکند که رونوشت صوتی مصاحبه های دکتر هیل با تک تک بیمارانش در آن است. تریشیا با گوش کردن به نوارها , متوجه زنجیره ای مخوف از حوادثی میشود که منجربه ناپدید شدن مرموز دکتر هیل شده اند. تریشیا آخر شب نوارها را یکی یکی گوش میدهد. با هر نوار , یک قطعه شوکه کننده دیگر از پازل سرجایش قرار میگیرد و دروغ های دکتر هیل کم کم برملا میشوند ؛ وقتی تریشیا به نوار آخر میرسد , نواری که تمام حقیقت وحشتناک را فاش میکند….
بریده ای از کتاب
لذت متن
پشت در خونه تم.
لرزی به ستون فقراتم می افتد. همیشه به آدم هایی مثل پیج و گلوریا که میگفتند برای خانه ام به سیستم امنیتی نیاز دارم می خندیدم. همیشه اینجا احساس امنیت میکردم. ولی حالا که به کلمات روی موبایلم خیره نگاه میکنم , دیگر احساس امنیت ندارم. مطمئن نیستم دیگر هیچ وقت احساس امنیت کنم. پشت در خونه تم.
نگاهی به پنجره پشت سرم می اندازم. یک ساعتی میشود که خورشید در آسمان پایین آمده و الان هوای بیرون خانه تاریک است. آنقدر سریع از روی صندلی چرمی ام بلند میشوم که صندلی ام در اتاق سرمیخورد و به دیوار پشت سرم کوبیده میشود. نمیتوانم این پیام ها را نادیده بگیرم. مدت زیادی است که ای جی را میشناسم و می دانم که بی خیال این ماجرا نمی شود. موبایلم را با خودم به سمت در ورودی خانه می برم. مثل آن موقعی که پیج برای دیدنم آمده بود , موبایل را محکم توی دست چپم میگیرم. به سوم میزند به پلیس تلفن کنم , ولی سریع این فکر را از سرم بیرون میکنم. ای جی مرتکب کار اشتباهی نشده است. بله , وارد ملک من شده , ولی هیچ مدرکی ندارم که نشان دهد دیگر بیمارم نیست و پرونده اش را بسته ام. در خانه ام را که نشکسته است. و اگر آن ویدیو را به پلیس نشان دهد , کارم تمام است. الان برگ برنده دست اوست…
شما میتوانید این اثر را از فروشگاه کتاب مهربان تهیه کنید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.